روزگار غیر باور. پارت 68

روزگار غیر باور
پارت 68


(دوماه بعد)
#همتا
[دوماه از رابطه من و هیونجون میگذره و هر روز بیشتر بهش وابسته میشم و همینطور پی میبرم که چقد دوسش دارم. از هر دو کارم استعفا دادم و توی شرکت سامسونگ کار میکنم و دیگه تو خوابگاه نیستم و یه خونه 45 متری اجاره کردم.]
دددررریییییینننننننگگ
دددررریییییینننننتتگگ
زهرمار😑😩
. زنگ و قطع کردم و بلند شدم و بعد دستشویی و صبحانه. لباسامو پوشیدم(عکس میزارم) و از خونه اومدم بیرون و با اتوبوس رفتم شرکت سامسونگ. یکم باید راه هم میرفتم. وقتی رسیدم. رفتم پشت میزم نشستم و کارم رو شروع کردم[تایم کاریم از ساعت 8 صبح تا 4 بعد از ظهر بود] حدودا ساعت 2 بود که گوشیم زنگ خورد، هیونجون بود!!!!
ه:سلام، حالت خوبه؟
هیو: سلام. مرسی خوبم، تو خوبی؟
ه: عالیم.
هیو:خوبه، امروز وقت داری؟
ه: من همیشه برای دیدنت وقت دارم.
هیو: فقط باید برای دیدن من وقت داشته باشی.
ه:معلومه فقط برای تو وقت دارم.
هیو:خوبه که میدونی. ساعت 4 میای یا بیام؟
ه: بیا.
هیو: باشه،فعلا خدافظ
ه: خدافظ.
با لبخند، ادامه کارام رو انجام دادم
...
از شرکت اومدم بیرون و داشتم راه میرفتم که یک نفر جلومو گرفت و گفت: خانم رستمی همتا؟
[دوباره!!! یه مرد بود که کت و شلوار مشکی پوشیده بود، انگار بادیگارد بودن.]
ه: بله خودمم، شما؟
مرد: می‌فهمید، یک نفر میخواد باهاتون صحبت کنه.
ه: من با غريبه ها صحبت نمیکنم و میخواستم برم که گفت: لطفا صبر کنید. رفت سمت ماشین بی ام وه مشکی که کنار خیابون پارک شده بود و در صندلی عقبشو باز کرد. که با دیدن لی سومان[رئیس کمپانی اس ام] توی ماشین تعجب کردم!!!!
مرده رو به من گفت: لطفا سوار شید.
مونده بودم سوار‌شم یا نه ولی با فکر اینکه آدم معروفيه و اگه بلایی سرم بیاره همه می‌فهمن،[پس بلایی سرم نمیاره] سوار ماشین شدم:
ه: سلام.
سومان: سلام.
ه: با من چیکار دارین... چرا شما...
سومان:اگه یکم فکر کنی میفهمی برای چیه.
ه: من کاری نکردم که ربطی به شما و یا کمپانیتون داشته باشه.
خندید و به یکی از همون کت و شلواری ها گفت: عکس ها رو نشونش بده.
مردی که روی صندلی جلو نشسته بود. یه پاکت بهم داد، پاکتو گرفتم و و چیزهای توش رو درآوردم. غیر ممکنه!!!!! یه عالمه عکس از زمان هایی که من و هیونجون رفته بودیم بیرون!!!! در همه ی زوایا!!!
ه: شما..
سومان:اگه کاری که میگم رو انجام بدی، هیچکدوم از این عکس ها پخش نمیشه و یا حالا خیلی اتفاقات دیگه نمیوفته اما در غیر اینصورت خیلی بد میشه.
ه: هیونجون چه ربطی به ‌شما و یا کمپانیتون داره؟؟؟
سومان: این چیزا رو دیگه لازم نیست بدونی.
ه: چه کاری میخواین براتون انجام بدم؟؟!!
سومان:...



کامنت فراموش نشه لاوا♥️
دیدگاه ها (۱۸)

روزگار غیر باور. پارت 69

روزگار غیر باور. پارت 70

روزگار غیر باور پارت 67

روزگار غیر باور پارت 66

p5

اسلاید اول و دوم و سوم استایل و مدل مو و عکس اسوری هاش و لبا...

پارت1 start ویو تهیونگ:بالاخره صبح شد و مشکلات من با نور خور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط